پیش آوردن صورت، جهت بوسیدن. (ناظم الاطباء). تقبیل. (المصادر زوزنی) : میلاومنی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان. رودکی. بستی قصب اندر سر ای دوست بمشتی زر سه بوسه بده ما را ای دوست بدستاران. عسجدی.
پیش آوردن صورت، جهت بوسیدن. (ناظم الاطباء). تقبیل. (المصادر زوزنی) : میلاومنی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان. رودکی. بستی قصب اندر سر ای دوست بمشتی زر سه بوسه بده ما را ای دوست بدستاران. عسجدی.
اگر کسی بیند کسی را بوسه داد، دلیل که آن کس را دوست و خواستگار است. اگر آن کس مجهول بود، دلیل که ازجائی که طمع ندارد، خیر و منفعت یابد. اگر بیند معروفی او را بوسه داد، دلیل که از آن کس خیر و منفعت بیند. محمد بن سیرین بوسه دادن، دلیلش بر چهار وجه است. اول: خیر و منفعت. دوم: حاجت رائی. سوم: بر دشمن ظفر یافتن. چهارم: سخن خوش شنیدن. اگر بیندمردی را به شهوت بوسه می داد، دلیل که از بهر مرده خیر کند، یا او رابه دعای خیر یاد آورد. اگر بیند مرده وی را بوسه می داد، دلیل که از مال یا از علم آن مرده چیزی به وی رسد. اگر بیند کسی وی را بوسه می داد، دلیل که طالب و خواستگار وی است. اگر به خلاف این بیند، دلیل که مراد و مقصود نیابد.
اگر کسی بیند کسی را بوسه داد، دلیل که آن کس را دوست و خواستگار است. اگر آن کس مجهول بود، دلیل که ازجائی که طمع ندارد، خیر و منفعت یابد. اگر بیند معروفی او را بوسه داد، دلیل که از آن کس خیر و منفعت بیند. محمد بن سیرین بوسه دادن، دلیلش بر چهار وجه است. اول: خیر و منفعت. دوم: حاجت رائی. سوم: بر دشمن ظفر یافتن. چهارم: سخن خوش شنیدن. اگر بیندمردی را به شهوت بوسه می داد، دلیل که از بهر مرده خیر کند، یا او رابه دعای خیر یاد آورد. اگر بیند مرده وی را بوسه می داد، دلیل که از مال یا از علم آن مرده چیزی به وی رسد. اگر بیند کسی وی را بوسه می داد، دلیل که طالب و خواستگار وی است. اگر به خلاف این بیند، دلیل که مراد و مقصود نیابد.
بوسیدن: دوتایی شد و بر زمین بوس داد بخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی. چو زد تیر بر سینۀ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس. فردوسی. چو گودرز بنشست بر خاک طوس بشد پیش خسرو زمین داد بوس. فردوسی. برفتند و بر خاک دادند بوس فروماند بر جای پیلان و کوس. فردوسی. بر لاله کند سرخ گل افسوس همی نرگس گل را دست دهد بوس همی. منوچهری. من خدمت کردم بوس بر انگشتری دادم و پیش ملک نهادم. (تاریخ بخارا). رجوع به بوسیدن شود. بوسه دادن. رجوع بدین کلمه شود
بوسیدن: دوتایی شد و بر زمین بوس داد بخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی. چو زد تیر بر سینۀ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس. فردوسی. چو گودرز بنشست بر خاک طوس بشد پیش خسرو زمین داد بوس. فردوسی. برفتند و بر خاک دادند بوس فروماند بر جای پیلان و کوس. فردوسی. بر لاله کند سرخ گل افسوس همی نرگس گل را دست دهد بوس همی. منوچهری. من خدمت کردم بوس بر انگشتری دادم و پیش ملک نهادم. (تاریخ بخارا). رجوع به بوسیدن شود. بوسه دادن. رجوع بدین کلمه شود